با نگاهی به اندیشهها و نوشتههای اندیشمندان، آنچه اکثر آنهایی که در این باره اظهار نظر کردهاند بر آن توافق دارند، حماقت اکثریت است. اینکه به لحاظ کمیت، اکثر انسانها وقعِ چندانی به اندیشه نمینهند و ارزشی برای تفکر قائل نیستند. عبارت «أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ» در قرآن هم به همین نکته اذعان دارد. همچنین احادث مختلفی در مورد اکثریت نادان وجود دارد. شوپنهاور در «در بابت حکمت زندگی» از گِلِرت نقل میکند:
دلباختگان ِ بهترین موهبتها، معمولا بسیار اندکاند، و بیشتر مردمان، بد را خوب میانگارند، مصیبتی که هر روز با آن مواجهیم. اما چگونه میتوان از این آفت پیشگیری کرد؟ گمان نمیکنم که این مصیبت از جهان ما رخت بربندد. تنها یک راه وجود داد که آن هم بینهایت دشوار است: ابلهان باید فرزانه شوند و چنین چیزی ممکن نیست. اینان ارزش زندگی را هرگز درنخواهند یافت. جهان را به چشم ظاهر میبینند، نه با عقل. امور بیارزش را میستایند، زیرا نیکی بر آنان ناشناخته است.
شوپنهاور هم در این کتاب به میزان قابل توجهی در باب اکثریت نادان قلم فرسایی میکند.
در نهایت؛ خودمان هم اکثریت را واجد شرایط نمیدانیم، هرچقدر هم دیدگاه دموکراتیک داشته باشیم، باز بر ما معلوم است که با اکثریت افراد هم نظر نیستیم، چه نتیجهای میتوان گرفت، اینکه همه اشتباه میکنند یا ما برخطاییم!؟ میشود گفت که خب، هر کسی سهمی از حقیقت را نزد خود دارد. پس خردِ جمعی منتهی به نتیجهی درست خواهد شد! درست، ولی حق و باطل که به واقع اموری نسبی نیستند. ممکن است دو عقیدهی کاملا مخالف سهم یکسانی از حقیقت داشته باشند، ولی مسلما حقیقت ثابت است. مثلا بسته به اینکه دو فرد از چه زاویهای در حال تماشای ماه باشند، ممکن است یکی آن را روشن و دیگری تاریک بدانند؛ در اینجا هریک سهمی از حقیقت را نزد خود دارد، ولی حکم کلی میدهند و در مورد تمام ماه داوری میکنند. حال اگر قصدشان سفر به ماه باشد، هر دو در تجهیز شدن برای سفر به ماه به خطا خواهند رفت. حتی اگر این دو فرد قائل به مشورت هم باشند، بعید است که راه به جایی برند. چون به احتمال زیاد کنجکاوی لازم را برای کشف حقیقت نخواهند داشت، وگرنه خودشان به ماه از زوایای مختلف نگاه میکردند. بحثهای همیشه بینتیجهی و توافقِ تاکسیها و دورهمیهایِ خانوادگی خود به این مسئله اذعان دارد.
ولی اگر تنها یک فرد خردمند به مسئلهی ماه از زوایای مختلف نگاه کند، تمام واقعیت ماه بر او روشن خواهد شد و تصمیمش نیز خردمندانه خواهد بود. یا میتواند بصورت روشمند مستندات مختلف را از افراد مختلف و منابع گوناگون برای درک وضعیت کلی کرهی ماه به دست آورد.
حال اگر این اکثریت جامعه که ناآگاه و جاهلاند و اقلیتی که متفکرانه و مشاهدهگرانه به حقایق نائل شدهاند؛ سهم برابری در انتخاب داشته باشند، نتیجه چیزی جز پیروزی سیاسیون پوپولیسم نخواهد بود! رئیس جمهور ترامپ نشانهایست بر این مدعا.
مشکل اصلی اکثر دیکاتوریهایی که تابحال پا به عرصه گذاشتهاند و خوشبختانه اکثرشان هم عرصهی نمایش را ترک کردهاند، این است که بجای آن فرد خردمندی که باید در رأس اختیارات جامعه قرار میگرفت، فردی ابله وجود داشته. ولی تصور کنید که در یک جامعهی آرمانی، که صلاحیت افراد بر اساس استحقاق فکریشان باشد، میشود شاهد یک دیکتاتوری خوب بود، حتی اگر ظاهرش شبیه دموکراسی باشد. چون اگر فردی استحقاق حکومت کردن داشته باشد، چرا نتواند بیشتر از ۸ یا ۱۰ سال به این کار مشغول باشد!؟ بخاطر اینکه آن یک نفر هم واجد ریاست جمهوری نیست، وگرنه نیازی نبود که از ترس دیکتاتوریِ بد، حتی با رأی ملت هم نتواند دوباره بر مسند قدرت بنشیند.
خاطرم هست ویل دورانت هم در فصلهایِ پایانیِ «لذات فلسفه» در مورد دیکتاتوری خوب گفته بود و حتی در چند پاراگراف، مدلی کلی برایش طرحریزی کرده بود. البته نه با لفظ «دیکتاتوریِ خوب» که من اینجا به کار بردم.
ولی با شرایط کنونی که فاصلهی زیادی به آرمان شهرهای ِفانتزی ِ قصهها داریم، ظاهرا بهترین روشی که بتوان بصورت مسالمتآمیز کلونیهای انسانی تشکلیل داد، و این حیوان اجتماعی بتواند به میزان قابل قبولی به آزادیهای فردی و اجتماعیاش دست یابد، همین دموکراسیست! (به شرط اینکه با الیگارشی و شبه دموکراسیها اشتباهش نگیریم) مدلی که فعلا کار میکند، حالا چند باگ هم داشته باشد. شاید اگر open sourceتر بود مشکلات کمتری میداشت.
[…] دموکراسی بد است، دیکتاتوری خوب است؟ دیگه چی. یحیی که این نوشته را نوشته است از دوستان خوب من است. دوستان خوب هم بعضی وقت ها چیزهایی بدی مینویسند. میشود به گسترهی تاریخ برای اشتباه بودن چنین تفکری و این که در عمل چه فجایعی به بار میآورد رفرنس داد. اما برای ما فقط وفقط یک رفرنس کافی است. ویکیپدیای علی شریعتی و ایده ای به اسم دموکراسی راسها. بخوانیدو تحلیلش با خودتان.بله دموکراسی باگ دارد ممکن است به نتایج ناپسندی منجر شود اما همان چیزی است که آن جوامع را ساخته است.اگر دموکراسی نبود امروز آمریکایی با این سطح از تاثیرگذاری نبود که همه بخواهند دربارهی یک انتخاباتش بحث کنند. همان آمریکا و همان جوامعی گروه گروه پشت در سفارتهایشان برای ویزا صف میایستیم نتیجهی دموکراسی اند. دموکراسی کامل نیست اما بهترین چیزی است که در حال حاضر داریم.میک دراپ […]
مطلب رو کامل خوندی؟! منم چیزی غیر از این نگفتم 🙂
دموکراسی ابزاری به ظاهر موجه برای مهار ازادی است ، عملا احزاب و تصمیم گیران ان ، تصمیم سازان جوامع هستند ، مسئله این است که دموکراسی نقابی زیبا بر یک دیکتاتوری پیچیده متشکل از تصمیم اربابان ثروت و رسانه است و شخصا دیکتاتوری را با همان صدق و صفای بروز و ظهورش در قبال شکل پیچیده ی امروزی آن می پسندم ، دیکتاتوری رندوم وار در برخی موارد شاهان موثری چون انوشیروان و عباس صفوی از خود بیرون می دهد ، احتمالش کم است ، اما اگر باشد میارزد چون منجر به به زیستی ملک و ملت است اما در فرض دموکراسی همیشه اربابان ثروت و رسانه برای اینده من و تو برنامه دارند ، در این طرح دیوانه وار حتی احتمال آن نیست که به نفع تو بیاندیشند ، فق ط برای خفقان بیشتر با گره زدن مفاهیم با یکدیگر خواستار فرار ذهن همگان از این حقیقت اند که دموکراسی حکومت ابلهان است .
موافقم دیکتاتور هایی بوده اند که کارهای بزرگ و انسان دوستانه انجام دادند ولی دموکراسی کثیف هم کم نیست در پس پرده دیکتاتوری وحشتناک نهفته است اینها فقط صورت قضیه هستند بقول شما دوست عزیز
موافقم یحیی : اگر open sourceتر بود مشکلات کمتری میداشت. 🙂
این حرف، حرف تازه ای نیست. از قدیم الایام فیلسوف ها این حرف رو می زدند از افلاطون و سقراط گرفته تا نیچه. این که عموم مردم قادر به تصمیم گیری نیستند. و اون ها رو پست می دونستند. ولی خب کسی که ماه رو تاریک می بینه فکر می کنه درست می گه و کسی که ماه رو روشن می بینه هم مطمئنه که درسته. پس در این بین ما چطور مطمئن بشیم که دیکتاتور اون فرد آگاه خواهد بود و نه اون دو جاهل؟
خب اگه اون فرد بیاد و توضیح بده برای دو فرد دیگه که من بررسی کردم و متوجه حقیقت شدم و اون دو بپذیرند بهترین حالت ممکنه. حالا تصور کن که اون دو نفر نپذیرند.
یه حقیقت دیگه اینه که همیشه انقدر واضح نیست جواب درست گاهی حتی خود فرد آگاه هم شک داره.
پس مشکل ما اینه که چطور مطمئن باشیم که فرد آگاه دیکتاتور میشه و نه اون دو احمق؟
به نظرم بعیده که یه نفر بر تمامی مسائل اکاه باشه و حتی اگه چنین کسی باشه چطور اون رو بر تخت بنشونیم؟ اگه قرار باشه یه عده انتخابش کنند یه عده محدود مثل شیوه استبدادی میشه ولی خود اون نفرات رو جطور انتخاب کنیم؟ چطور مطمئن باشیم که خود اون ها به قدر کافی برای انتخاب رهبر صلاحیت داریم.
فکر کنم تا اینجا تونستم شرخ بدم که چرا به نظرم این ایده امکان پذیر نیست در حقیقت شانس اینکه یه ادم احمق بیاد روی کار بیشتره چون تعداد ادم های اگاه خیلی خیلی کمتر از ادم های آگاه اند.
ولی به ایده باحال دارم که شاید عملی بشه. هرچند کانسپته و اونم اینه که اون رهبر یه کامپیوتر خیلی عظیم و اگاه باشه. حالا اگه از نظر تئوری امکان پذیر هست یا نه. باید بیشتر بررسی بشه. هرچند ایده نویی نیست
من تا حدودی با مقاله موافقم اما نه به عنوان دیکتاتوری اصلا اینو قبول ندارم
اینکه یک نفر رهبر باشه در صورتیکه اون آدم درستی باشه قابل قبوله، مثل امامان معصوم یا در زمان ما ولی فقیه که قاعدتا با امام زمان (عج) در ارتباط هستند.