مهمانی سوسیسی یا Sausage Party یک انیمیشن تمام عیار است؛ کمدی و ماجراجویی را IMDB ذکر کرده و من درام و تراژدی را اضافه میکنم. نکتهی قابل توجهی که در نگاه اول جلب توجه میکند، ردهبندی سنی R است؛ شوخیهای جنسی زنندهای که در فیلم موج میزنند و شاید رفتارهای خشن و بنظرم انتقادهای اساسی فیلم به بنیاینهای فلسفی.
هرچند Sausage Party نقاط قوت زیادی دارد؛ ولی اصلیترین نقطهی متمایز کنندهاش نسبت به انیمیشنهایی مثل عصر یخبندان یا شرک، دیدگاههای فلسفی و انتقادهای بنیادی به رفتارهای انسانی است، که در یک انیمیشن دور از انتظار است. وگرنه عصر یخبندان و … هم به اندازهی کافی موقعیتهای طنز دارند.
Sausage Party فراتر از همهچیز یک اندیشه را مطرح میکند که در انتها به اوج میرسد؛ یعنی جایی که خوراکیها متوجه میشوند که اصلا واقعی نیستند، بلکه انیمیشناند. شخصیتها بعد از همهی بحرانها و دغدغههایی که پشت سر گذاشتهاند، بعد از اینکه بنیانهای فکریشان بهم ریخته و باورهایشان از این رو به آن رو شده و حقایق عجیبی را پذیرفتهاند، حالا متوجه میشوند که اصلا وجود ندارند: بحران موجودیت (existence)، آنچه بسیاری از فلاسفه و در رأسشان دکارت با آن دست و پنچه نرم کردهاند. جملهی “فکر میکنم، پس هستم” دکارت در این زمینه معروف است. چند لحظه قبل از اینکه فیلم این کارت (برگ برنده) را رو کند، من منتظر بودم که بگویند در یک جهان شبیهسازی شده زندگی میکنند، که البته آنچه فیلم مطرح میکند هم چندان متفاوت نیست، ولی از نظر تئوری فیلم، و نسبت باورپذیریِ، آنچه Sausage Party ارائه میدهد منطقیتر است.
علاوه بر گوشهای از ماجرا که شرحش رفت، در غالب طنز به مسائلی چون جنس و جنسیت، روابط اجتماعی و جامعه، فرهنگ، قومیت و نژاد، مصرفگرایی و در نهایت باورهای دینی و مذهبی پرداخته میشود؛ بله، همهی اینها در انیمیشنی که نمرهی فعلیاش در IMDB برار ۶٫۵/۱۰، بله! اکثریت مخاطبین توجه چندانی به اثر نداشتهاند، ولی این فیلم برای منقدان و مخاطبان خاص تولید شده، یعنی انیمیشنی با درجهی R برای سینمای بدنه ساخته نشده است.
و اما شوخیهای موقعیت فیلم: از تمام مسائل روزمره و موقعیتهای شخصیتهای کارتونی که در واقع خوراکیهای فروشگاه هستند استفاده شده است تا صحنههای بامزهای خلق شوند، که البته همهشان بیانگر اندیشهای در پشت این نمای خندان ظاهری هستند، مسئلهای را به چالش میکشند و یا رفتاری را مورد انتقاد قرار میدهند: با ایهامها و تمثیلهای پی در پی.
دیگر نکتهی مثبت Sausage Party عدم نمادگراییاش است، هرچند برخی با پشتکار فراوان و پس از نیافتن نماد، خودشان با اتبکارات جالب دست به نماد سازی میزنند و برای فیلم نماد تولید میکنند و حتی فروشندهی فرهادی را هم سرشار از نماد مییابند، ولی Sausage Party به هیچ وجه هدفش این نیست و نیازی هم به چنین دستاویزهایی ندارد.
کمی اسپویلر! یا خطر لو رفتن ماجرا
روند تحول شخیتهای داستان هم در نوع خود جالب است، وقتی دچار بحرانهای فلسفی-اعتقادی میشوند، وقتی میفهمند Great Beyond دروغی بیش نبوده؛ برخی این حقایق را نادیده میگیرند، عدهای دیگر با آن مخالفت میکنند و منکرش میشوند، بدون اینکه حتی در موردش فکر کنند، تعداد به شک میافتند و تنها تعداد انگشت شماری به دنبال کشف حقیقت میروند؛ فرانک، سوسیسِ قهرمان فیلم، کسی است که زندگی و تفریحاتش را و مهمتر از همه عشقش را نادیده میگیرد تا قدم در را کشف حقیقت بردارد، فرانک چیزی را که شنیده باور نمیکند، بدون دلیل هم آن را رد نمیکند، بلکه برای اثبات یا رد یک تئوری به دنبال کشف حقیقت است.
درجایی دیگر نیز، وقتی یکی از انسانها (برای خوراکیها god) مواد مخدر مصرف میکند، متوجه صحبتهای خوراکیها میشود، در مورد همین سکانس میتوان ساعتها کیبورد فرسایی! کرد، عکسالعمل انسانها در مواجهه با حقایق و انکارشان بعنوان غیرواقعیت، رفتارهای بیپروا و بیملاحظهای که با طبیعت، محیط و اطرافیان دارند (اینجا در خوراکیها نمود پیدا میکند) و البته طنزی که تمام قاب را سرشار کرده.
مهمانی سوسیس شامل برخی کلیشهها یا حتی کپیهایی از فیلمها و کارگردانهای دیگر است، ولی این پلانهای تکراری، فیلم را به ورطهی کسالت و تکرار نمیکشانند، بلکه همین کلیشهها هم، چون بجا و به اندازه از آنها استفاده شده، موقعیتهای موجود را به خوبی توصیف میکنند و علاوه بر این بر طنز ماجرا نیز میافزایند. یکی از عالیترین نمونهها: صحنهی بعد از سقوط از سبد کالاست! سکانسی پر از طنز، پر از اندوه؛ سکانسی کلیشهای که در بسیاری از فیلمهای جنگی میبینیم، حتی دهنمکی هم از همین ایده در یک قسمت از اخراجیها استفاده کرده است. کلیشهای تکراری و تاریخ گذشته، اما در اینجا رنگ و بویی دیگر دارد و باعث میشود درک درستی از واقعیتهای جهان فیلم را متوجه شویم، رنج بردنشان را حس کنیم و حتی با آنها همراه شویم و همزاد پنداری کنیم. این صحنه به لحاظ خشونت درجهی سنی R دارد 🙂
اگرچه Sausage Party اثری قابل توجه است، ولی مسلما ایرداتی هم دارد: مثل طولانی شدن بیمورد برخی از ماجراها در پردهی دوم و یا کاریکاتوری کاریکاتری شدن دوشِ خبیث! پس از شوخیهای بامزهاش. و در کل تمجید من هم بیشتر معطوف به محتوای اثر است تا قالب آن.
پ.ن۰: من به Sausage Party نمرهی ۹/۱۰ دادم.
پ.ن۱: حتی اگر علاقهی چندانی به تماشای انیمیشن ندارید، و یا دیدن Minions و Zootopia توجهتان را جلب نکرده است، Sausage Party را ببینید، متفاوت خواهد بود، جایی خواندم تنها انیمیشن با ردهبندی سنی R است!
بخشی از مصاحبه فرهادی در مورد فروشنده.
بنابراین در جنس سینمایی که تلاش دارد به زندگی نزدیک باشد، میتوان نشانهها را دنبال کرد. مثلا لودری که دارد به خانه آسیب میزند، ترکهایی که روی دیوارها افتاده یا خانه بیدیوار ویلی لومان روی صحنه تئاتر، همگی نشانههایی هستند که آدرس موضوعی را میدهند. شاید از نگاه من نویسنده، این نشانهها قرار است که ما را راهنمایی کنند به سمت موضوعی به نام حریم خصوصی و خدشهدار شدن آن. ممکن است تماشاگری از کنار هم چیدن این نشانهها، به موضوعی دیگر برسد که خود فیلم هم این بستر و امکان را فراهم میکند.
شما به ترکهای دیوار اشاره کردید و آنها را نشانههایی در فیلم عنوان کردید که ما را به نقض حریم خصوصی میرساند. اما یک برداشت دیگر هم میتوان از آنها داشت. این نشانهها و ترکها، در فیلمهای دیگرتان هم تکرار میشود. در فیلم «جدایی نادر از سیمین» هم ترکی روی شیشه بود. در فیلم «فروشنده» هم شکافی روی دیوار و ترک روی شیشه را داشتیم و این حس را منتقل میکرد که شکافی بین یک زوج اتفاق خواهد افتاد. آیا فیلمساز از این نشانه به عمد استفاده میکند تا به مخاطب، آدرس رسیدن به چیزی را بدهد؟
بله. همان طور که گفتم نشانهها آدرسی هستند برای رسیدن به موضوعات مختلف. اما مخاطب میتواند برداشتهای متفاوتی از این نشانهها داشته باشد. هر نشانهای ممکن است برای هر تماشاگر احساس متفاوتی ایجاد کند. تماشاگری که دغدغه مسائل اجتماعی را دارد، نشانههایی را در کنار هم میچیند که بیشتر معنای مقصد اجتماعی برایش پدید آورد و تماشاگری که مثلا دغدغه اخلاق یا روابط انسانی یا سیاست را دارد، از کنار هم چیدن نشانهها، برداشتی کاملا متفاوت خواهد داشت. خود فیلم بهگونهای فضای این اختلاف برداشت و چند وجهی بودن را فراهم میکند. به همین دلیل تاکید میکنم که اینها نماد نیستند. نماد، یک معنا و برداشت مشخص و مشترک را به همه تماشاگران انتقال میدهد. در حالی که نشانهها بسته به دغدغههای تماشاگر، پتانسیل برداشتهای متفاوت را دارد. ترکهای روی دیوار و روی شیشه در فیلم «فروشنده» و در فیلم «جدایی» میتوانند برای شما به عنوان یک تماشاگر، به نوعی پیشگویی آسیب دیدن رابطه زوجها باشند. اما فراموش نکنیم غالب این نشانهها پیش از آنکه ما را به آدرسی برسانند بخشی از بافت قصه هستند. به هرحال خانهای در اثر گودبرداری آسیب میبیند و طبیعی است که روی دیوارها ترک افتاده باشد. این نشانهها نباید از بافت فیلم جدا شوند و بیرون بزنند و بیش از خود قصه به چشم بیایند. وقتی تماشاگر ایرانی، هلندی یا سوئدی، ترکهای روی دیوار و شیشهها را در انتهای فیلم «جدایی» و در طول فیلم «فروشنده» میبیند، سوای همه این تعابیر، به او احساسی دست میدهد؛ حس اینکه چیزی در محیط، خلاف معمول است. صدای امواج دریا در «درباره الی…» یک نشانه است که برای هر تماشاگری در هر جای دنیا، در نگاه اول یک احساس خطر را منتقل میکند. صدای ترقهها در طول فیلم «چهارشنبهسوری» یک نشانهاند. ممکن است تماشاگری در پس صدای ترقهها، تعریف یا حرفی را بجوید اما در مسیر قصه بیش از آنکه صدای ترقه و آتشبازیها معنایی را بسازند، احساسی را در تماشاگر ایجاد میکند؛ احساسی که نشانهای است از احساس خطر و بیثباتی. غالب نشانههایی که در «فروشنده» وجود دارند، به موضوع حریم خصوصی اشاره دارند.
چند وقت پیش این فیلمو دیدم. من بیشتر از همه از شخصیتی که ادوارد نورتون صدا گذاری کرده بود و شبیه به وودی آلن بود خوشم اومد.
امتیازِ imdb معیارِ خوبی نیست. امتیازِ منتقدینِ فیلم ۸۳% هستش که خیلی خوبه.
سکانس منتخب ۲ عالــــی بود.
بله، منم مدتیست که از IMDB چندان انتظاری ندارم و معیار اصلیم، امتیاز منقدین و سایتهایی مثل http://www.metacritic.com/ هست.
به نظرم خیلی انیمیشن نامناسبی بود
تمام ارزش های بشر رو لگد مال می کرد
یه جورای برداشت و نظریه های بی ارزش و تک بعدی داشت