آدم است دیگر، بخشی از بینهایتِ هستی، ولی خود محصور در محیطی بشدت محدود! اوبرایان مارتل، این شخصیت جذاب سریال Game of Thrones که مرگ متأثر کنندهای هم داشت :/ دیالوگ جالبی دارد:
“دنیای بزرگ و زیبایی داریم. ولی اکثر ما آدما همون گوشه از دنیا که بدنیا اومدیم، زندگی میکنیم و میمیریم و هیچوقت بقیهاش رو نمیبینیم. من نمیخوام مثل اکثر آدما باشم.”
پس تصور کنید که چقدر بنظرم مضحک است که ماندن و ثبات را جواب بدانم! یا حتی فراتر از آن، اینکه فکر کنیم چون چهارتا شهر را دیدهایم یا پایمان به بیشتر از دوتا از قارههای زمین باز شده کار تمام است و شدهایم اوبرایان مارتل. مثالم بعنوان گیک فناوری و کارآفرینی میشود ایلان ماسک، مریخ را مقصد قرار داده. جهانِ بشدت بزرگیست و بسیاری از زیباییهاش هم دورند. مثلاً همین سحابی عقاب که به نسبت مقایس کل جهان نمیشود گفت جای دوریست! فاصلهاش تنها هفتهزار سال نوریست، ولی به جرأت یکی از ایدهالهاست برای زندگی. یک ویلا برای آخر هفتهها در سحابی عقاب مثلا 🙂
حرفم تضاد بین حقارتِ فیزیکیِ انسان است و کامگراییاش. و حتی مخالف نیستم با کمالگرایی، ولی چرا اینقدر حقیرانه کمالگرا؟! چرا جسورانهتر کامگرا نباشیم؟
مثلا کمالگرا میشوم چون چند نفر وبلاگم را خواندهاند و دغدغهام میشود اینکه چه بنویسم حالا که پهنهی مخاطبی به این گستردگی دارم!!! مشکل این است که هرچه افق دیدمان کوتاهتر باشد و هرچه افکار محدودتری داشته باشیم، خودمان را بزرگتر میبینیم. حال آنکه یک لحظه فکر کن به بینهایتِ زمان، وجود من میشود نقطهای روی یک خطِ بیپایان.
پس استیو جابز چی؟!
این بشر مدینه فاضلهی کمالگراهاییست که اکثرشان استیو جابز بشو نیستند. حداقل خودم بیشتر از تعداد انگشتان دستم کمالگراهایی میشناسم که نه یک خط کد نوشتهاند و نه هیچ تیمی تشکیل دادهاند و نه هیچ کسبوکاری راهانداختهاند. ولی میتوانند ساعتها از ایدههایِ فانتزیشان مدیحهسرایی کنند و پلنهایی بلغور کنند که حتی روی کاغذ هم نه، بلکه فقط توی مغزشان چند میلیارد دلاریست!
آره، من هم استیو جابزِ والتر ایزاکسون را خواندهام، میدانم باید پشت نردههای خانهات هم مثل جلویشان باشد! ولی هزار و یک فاکتور دیگر هم هست که خارج از حوصلهی این بحث است! البته میشود با یک سؤال ساده موضع خود را به خوبی روشن کنیم، اگر کمالگرایی سدِ راه پراگماتیسم (عملگرایی) شود، کدامیک ارجعیت دارند؟ درواقع بهتر است کمالگرایی را زیرشاخهی پراگماتیسم قرار دهیم تا صرفاً با فانتزی بافیهایِ ذهنی اسم خود را استیو جابز نگذاریم. در بدترین حالت ممکن، کمالگرایی، بشود چکشکاریهایِ بیموردِ پشت نردههایی که هیچکس قرار نیست ببیندشان! بله، بدترین حالت شاید کار بیموردی باشد، ولی حداقل درحال انجام کاری هستیم و پروسهای را طی میکنیم. خوب است که هرچه زودتر و سریعتر راههایی که به موفقیت نمیرسند را طی کنیم.
من به کدام تله افتادم؟!
درواقع بعد از بازخوردهای مثبت و لطف دوستان، در بند فانتزی افتادم و ساعتها و روزهای پلنچینیهای ذهنی شروع شد؛ بدون اینکه پروسهای واقعی در حال انجام باشد. به این فکر میکردم که کسترهی تفاوت سلیقهی مخاطبم چیست؟!!! چقدر باید سبک نوشتاریام با سلیقهی مخاطب گره بخورد؟!!! درواقع خیلی زود میشود متوجه شد که کمالگرایی اینبار با چه لباسی و از چه دری وارد شده تا اغفالتان کند. مثلاً اگر دیدید زیادی فکر میکنید و کم عمل میکنید. دقت داشته باشید که نوشتم «زیادی» و نه «زیاد». زیاد فکر کردن خوب است و در تمجید تفکر و تعمق هرچه بگویم کم است و نگارنده هم حداقل ادعای زیاد فکر کردن دارد. ولی زیادی که شد دیگر بیفایده است. میشود مصداق: وای به آن روز که بگندد نمک.
کمالگرایی بله، ولی نه همهجا
مسئلهی دیگر کمالگرایی این است که باید در زمان و مکان درست و به شکل درستی کاملگرا باشیم. شاید بتوان گفت مصداق وسواس (obsess) بودن هم بشود. بذارید باز هم مثالیهایی از جهان خودم بزنم. مثلاً من علاقهمند به ایجازم؛ انتقال بیشترین مفهوم در کوتاهترین جملات. از دلایل علاقهام به جملات قصار و توییتر همین است. ولی باید متوجه بود که کمالگراییِ ایجازگونه در وبلاگنویسی لزوماً خوب نیست. پستهایی که سعی کردهام در کمترین میزان کلمات هرآنچه پیرامون مسأله است را شرح دهم و نتوانستهام. نتیجهاش تنها باعث افزایش سردرگمی خودم و مخاطب شده. چه پستهای فنی، چه غیرفنی، وقتی نگاهی به نوشتههای این وبلاگ و مطالبی که برای وبلاگهای دیگر نوشتهام میاندازم، میبینم بخاطر ایجاز، مراعات حوصلهی مخاطب، سئو و مسلماً تلاش مذبوحانهام در کمالگراییِ مضحک! چه جفایی که به خودم، ایجاز، مخاطب، سئو و کمالگرایی روا نداشتهام.
و البته که کمالگرایی سنگر خوبی برای پنهان شدن از ترسها و ضعفهاست.
کمال گرایی (یا شایدم وسواس) دقیقاً همون اهرمیه که در یه نمودار سینوسی باعث میشه دقیقاً وسط نمودار گیر کنم. نه اجازه میده اوج بگیرم و به قله نمودار برسم و نه اجازه میده سقوط کنم به قعر نمودار و از وضعیت فعلی به هیچ وجه راضی نیستم.
کجایی تاج و تخت که انتظارت را میکشیم.
آره دیگه؛ بنظرم بهترین روش این هست که عمل (act) کردن رو انتخاب کنیم. در واقع در دوراهی پرفکشنیسم و پراگماتیسم، باید پراگماتیسم رو برگزید.
کمالگرایی خیلی نزدیک به خیال پردازی و سیر در مدینه فاضله ای بسیار دور هست گاهی رسیدن بهش غیر ممکن با در نظر گرفتن محدودیت های زمانی و سخت افزاری انسان