انجام هر عملی برای ما کاملاً اختیاریست، ولی عدم اعتمادبهنفس کافی و ترس از اشتباه و مسلماً محدود بودن زمان و انرژی، ما را از دست زدن به تجربه باز میدارد.
اشتباه رنجش در پی دارد. زمین خوردن کودکی که در مسیر آموختینِ راهرفتن است را در نظر بگیرید. زمین خوردنها، پیاپی است و درد، زخم، رنج و گریه هم. ولی هیچ چیز او را از کسب تجربه باز نمیدارد، چرا؟! کودک اشتباه را نمیفهمد، حتی زمین خوردنش هم تشویق دیگران را درپی دارد و به هردلیلی درد و رنج هم چیزی نیست که او را دچار ترس از تجربه مجدد کند.
پس بدون هیچ درس و مدرسهای، پس از مدتی، راه رفتن خواهد آموخت. حال ما، که ترس از تمسخر و شکست را مدرسه، جامعه و خانواده در ما نهادینه کرده، آموختن به شکل مؤثر را از یاد بردهایم. باید سالها کلاس زبان برویم تا زبانی جدید بیاموزیم؛ چون فقط محدودی کلاس زبان دایرهی امنیست که میتوانیم در آن دست به اشتباه بزنیم.
کودک
4 دیدگاه
حرفت صحیحه
اتفاقا توی یکی دو روز اخیر، یکی از مسائلی بود که داشتم بهش فکر میکردم و از قرار معلوم کار کودک (یا کودکهای نوعی) رو خیلی پسندیدم که فرصت یادگیری رو از خودش نمیگیره. خیلی خوبه که مستقیم به سمت یادگیری حرکت میکنه و طبق یکی از جملات زیبایی که خوندم:
«کسی که تلاش میکنه و شکست میخوره یک پله از کسی که تلاش نمیکنه بالاتره، چون فرصت یادگیری رو برای خودش ایجاد میکنه و همچنین با تکرار اول تجربه خوبی بدست آورده»
سلام
آدم از این مطالب بخونه، یکم درصد سیریش خونش رو ببره بالا. والا به خدا
کامنتت اسپم شده بود ندیده بودم اصن 🙂
بخاطر همینه میگن پدر علم تجربست