مقدمه: میدانیم که در دنیای پر از دیستراکش زندگی میکنیم. پر از نوتیفیکیشنها، توییتها، تکستها و … که انگار رسالتشان ربودن تمرکز ماست. حتی دزدیدن قدرت تمرکز. خیلیهایمان نمیتوانیم یک صفحه کتاب بخوانیم بدون اینکه چند بار گوشیمان را آنلاک کنیم یا حتی یک فیلم را بدون وقفه دنبال کنیم. و مثالها و توضیحات زیادی که در موردشان مقالههای زیادی نوشتهاند و وبلاگستان فارسی هم اخیراً بیشتر به این معضل پرداخته است. من هم با آنچه ذکرش رفت موافقم و امیدوارم روزی بتونم با پایینآوردن دُزِ کمالگرایی یک پست جامع در موردش بنویسم.
ولی دیسترکشن خوب دیگر چیست؟
در اکثر مواقع دیسترکشهای خوب و بد ماهیتاً یکی هستند، فقط زمان، مکان و نوع بهره بردن از آنهاست که متمایزشان میکند. بگذراید با یک مثال ادامه دهم: وقتی که کسی با درد شدید ناشی از جراحت تصادف وارد بیمارستان میشود، از معمول اقدامهای اولیه، مسکنها هستند. مورفین در اینجا نقش دیسترکشن را دارد و وجودش لازم و ضروریست و ایرادی هم به آن وارد نیست. ولی همین مورفین را اگر در خانه و جمع دوستان! بشکل سوء مصرف کنیم، به هیچوجه نتیجهی دلچسبی در دراز مدت نخواهیم گرفت.
حالا من به عنوان یک برنامهنویس (و یا کسانی که بطور کلی کار فکری میکنند) نیاز به زمانهای طولانی تمرکز دارم، آنقدر متمرکز میشوم که بسیاری از اوقات تابش روشنایی سحرگاهی به درون اتاق گذر زمان را برایم یادآور میشود! حالا اگر در این زمانهای طولانی غرق شدن کسی وقفه (interrupt) ایجاد کند، برای ناهار صدایم بزنند، شکافی در تمرکزم ایجاد میشود که برگشتن به آن و دوباره مرور کردن و رسیدن به آن نقطهی قبل از وقفه خودش گاهی زمانی ۳۰ دقیقهای را نیازمند است. حالا وقتی وسوسهی دوپامینِ حاصل از چک کردن مداوم اینستاگرام و توییتر، مدام ماشهی آنلاک کردن گوشی را در ذهنم بکشد، من هرگز نمیتوانم حتی خواب تمرکز چندساعته را ببینم.
ولی مواقع زیادی هم در میان این زمانهای تمرکز وجود دارند که به معضل و مسئلهای برخورد میکنم که راهحلاش در تمرکز نیست، و انگار تمرکز بیشتر، بیشتر فرو رفتن در باتلاق مسأله است. این زمانیست که دیسترکشنهایی که غالباً مضر هستند میتونند مفید واقع شوند. زمانی که میتواند به قدم زدن و تفکر به مسأله پرداخته شود یا یک وقفهی ۱۵ دقیقهی باشد که صرف ارسال چند توییت میشود. و بعد با برگشتن به باگ یا مسئلهی مذکور، انگار از زاویهی جدیدی مسأله را میبینیم که میتواند راهگشا باشد.
درواقع این دیسترکشنهای انتخابی (انتخابی که به آن کاملاً مسلط هستید، نه آنهایی که به هر ۵ دقیقه چک کردن گوشی خو کردهاید و نه مزاحمتهای دیگران) نقش تعطیلات آخر هفته را دارند. ولی نوع مضرش احتمالاً چیزی شبیه ۳ ماه تعطیلات تابستانی هستند!
برای من هم پیش اومده و موافقم که بعضی وقتها ادامه فکر کردن و تمرکز مشکلمان را حل نمی کند و باید وقفه ای به خودمان بدهیم و با نیروی تازه تر و شاید دیدگاه متفاوت این بار مشکل را حل بکنیم
با مقدمه مطلبت خیلی موافقم. من از تمام این شبکههای اجتماعی متواری شدم ولی باز هم سر تا پا distractionم. البته توی خودِ این حواس پرتیها تمرکز خیلی زیادی دارم. اگه مثلا امتحان داشته باشم با تمرکز زیاد میتونم برنامهنویسی کنم، اگه در حال برنامهنویسی باشم با تمرکز میتونم فیلم ببینم و…
خودم با خودم به یک صلح رسیدم، مثل اتاقی که خیلی به همریختهست ولی تو این به همریختگی نظم داره منم تمرکز ندارم ولی توی دل این بیتمرکزی، تمرکزی نهفته!
درسته طاهر، در مورد اینکه تو یک حواسپرتی تمرکز واسه چیز دیگهای داشته باشی رو منم تجربه کردم.
بنظرم اینطوری هست که انگار ذهنت میخواد از چیزی که استرس ایجاد میکنه فرار کنه، و همین باعث میشه روی چیز دیگهای تمرکز کنی! یعنی ذهن بجای فکر کردن به موضوع اصلی به چیز دیگهای فکر میکنه تا کلا به اون فکر نکنه!
مثلا ایام امتحانات رو بهترین زمان برای یادگرفتن برنامهنویسی میدونم 🙂