دیروز که چند مورد از پستهای قبلی وبلاگم را بطور کامل خواندم متوجه شدم که چندان دلچست نیستند؛ اشتباهات نگارشی و شاید املایی دارند، لحن مناسب و حتی ثابتی ندارند، ساختار مناسبی را در این نوشتهها حفظ نکردهام و بطور کلی خوب نیستند، حتی فاصلهی زیادی تا خوب بودن دارند. هرچند روزانه چندساعت وبلاگخوانی میکنم و حداقل بطور پراکنده اهل کتابخوانی هستم، ولی هیچ یک از اینها نتوانستهاند مهارت نوشتنام را تقویت کنند.
دیروز مطلبی خواندم در وبلاگ zenhabits که توجهام را جلب کرد، البته قبلا هم از این دست مطالب خوانده بودم، ولی چون اینبار همزمان شده بود با نوشتههای نامناسب خودم باعث شد بیشتر مورد توجه قرار گیرد. این مطلب اشاره داشت به این موضوع که بهترین روش برای تبدیل شدن به نویسندهی بهتر این است که مرتبا بنویسیم (حداقل هفتهای چندبار).
ولی چه نیازی است که نویسندهی بهتری باشیم؟
علاوه براینکه خود نوشتن، حال چه اینکه بصورت خصوصی در دفتر خاطراتمان بنویسیم، و یا اینکه در وبلاگ بصورت عمومی برای دیگران بنویسیم نتایج قابل ملاحظهای دارد که مخصوصا در طولانی مدت قابل چشمپوشی نیستند. نوشتن از جنبههایی مانند کدنویسی است؛ همینکه باعث میشود بتوانیم بهتر فکر کنیم و نگاه همهجانبهای به مسائل داشته باشیم. تمرکز و توجه که گمشدهی زندگی مدرن است را به ما باز میگرداند، و اگر بصورت عمومی بنویسیم هم که با اشتراک تجربیات و دانستههایمان قطعا دنیا را به جای بهتری تبدیل کردهایم.
پ.ن: آرش خوئینی هم مدتها پیش مطلبی در مورد درست نوشتن در وبلاگش منتشر کرده بود، که بنظرم دوباره خواندش خالی از لطف نیست.
پ.ن۲: اشکالات پستهای قبلی را عمدا اصلاح نکردم تا درس عبرتی باشد برای آینده و آیندهگان 🙂